- جان طلب
- جانخواه
معنی جان طلب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقام خواه، منصب جو
نکه نان خواهد، آنکه درپی کسب روزی است، مال دوست پول پرست، گدا
کسی که برای رسیدن به مقام و مرتبۀ بلند کوشش کند، خواهان جاه و مقام
خواستار معشوق
پایه خواهی بیشخواهی خواستاری رسیدن بمقامات و درجات عالی
براعه الطلب: زیبخواست خواستن به گونه ای که در آن نشانه ای از زشتی در یوزگی نباشد
آنکه به اراده خویش آماده شود که کاری را بر عهده گیرد. داو خواه جمع داو طلبان (داوطلبین بسیاق عربی که متداول شده غلط است)
علاقه مندی به کسب مقام و شهرت
کار خواه دلیر آنکه در جستجو و تلاش کار است، کار زار طلبی شجاعت بهادری
آنکه در طلب مراد و مقصود خویش است کامجوی: (این هوس پیشگان کام طلب همه دوشاب دل تو شکر لب) (ضیاء اصفهانی)، عشر طلب عیاش
خواستن نان، درپی کسب روزی بودن، مال دوستی پول پرستی، گدایی
نام خواه نامجوی آنکه طالب نام وشهرت است شهرت طلب: چنین پاسخ آوردمنذربراوی که ای پرهنرخسرونامجوی، طالب مقام ومنصب، شجاع دلاور، روزدهم از هر ماه جلالی
در ادبیات در فن بدیع طلب کردن چیزی از کسی با زبان شیرین و کلمات دلنشین که در مخاطب اثر کند و صورت الحاح و گدایی نداشته باشد، برای مثال شاها ادبی کن فلک بدخو را / گر چشم رسانید رخ نیکو را ی گر گوی خطا کرد به چوگانش زن / ور اسب خطا کرد به من بخش او را (امیرمعزی - ۶۹۱) ، براعه الطلب، ادب السؤال
Combative, Warlike
боевой , воинственный
kämpferisch, kriegerisch
бойовий , війський
bojowy, wojowniczy
好斗的 , 好战的
combativo, belicoso
combattivo, bellicoso
combativo, belicoso
combatif, belliqueux
vechtlustig, oorlogszuchtig
ต่อสู้ , รบ
suka berkelahi, suka berperang
قتاليٌّ , حربيٌّ
संघर्षशील , युद्धप्रिय
לוחמני , לוחמני
전투적인 , 전투적인
kavgacı, savaşçı
mpenda vita